جدول جو
جدول جو

معنی تاگ ور - جستجوی لغت در جدول جو

تاگ ور(وَ)
این کلمه مرکب است از ’تاگ’ و مزید مؤخر ’ور’ بمعنی تاج دار، تاجور، مکلل. رجوع به تاجور و تکفور و حواشی جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 3 صص 484-488 شود. این کلمه را ارمنیان بصورت تگور بمعنی شاه و تاجدار استعمال کنند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
معرب تاجور و عرب آنرا جمع بسته و تجاوره استعمال کرده است ’عدی ّبن زید’ گوید:
بعد بنی تبع نخاوره
قد اطمأنت بها مرازبها
(المعرب جوالیقی ص 319).
مصحح در حاشیۀ همین صفحه گوید: ’سخو’در نسخۀ چاپ ’لایپزیک’ تجاوره را جمع تاجور شناخته ولی این صحیح نیست و این کلمه تصحیفی از ’نخاوره’ می باشد که از ’بنی تبع’ بوده اند و این معنی از قصیده آشکار می شود
لغت نامه دهخدا
از شهرهای هندوستان و مرکز ایالتی به همین نام است و 45000 نفر جمعیت دارد، صنعت نساجی آن معروف است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ناگزیر:
از این خوان پرجیفه روزی ندارم
بجز آنکه باشد از او ناگزورم.
مجد همگر (از آنندراج).
رجوع به ناگزیر و ناگزر شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مالدار و توانگر و غنی. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ یِ)
جرج ششم، نام پادشاه انگلیس پسر دوم ژرژ پنجم. وی بسال 1895 میلادی در ساندرینگهام متولد شد و بسال 1936 پس از استعفای برادر مهتر خود ادواردهشتم به سلطنت نشست و اینک نیز شاه انگلستان است
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باسرو. شاخدار، پرشاخه
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
بخیل. ممسک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که در خانه اش بروی کسی باز نشود. مقابل فراخ در:
ممدوح بماندند دو سه بارخدایان
زین تنگ دلان، تنگ دران، تنگ سرایان.
سوزنی (از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تنگ روی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
رجوع به تامور و تاموره شود
لغت نامه دهخدا
(جِ زَ)
آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات)
لغت نامه دهخدا
(جِ سَ)
بزرگ. گرامی سرور. ارجمند:
چو تخت آرای شد طرف کلاهش
ز شادی تاج سر میخواند شاهش.
نظامی.
از پی آن گشت فلک تاج سر.
نظامی.
، تاج سر بودن. بزرگ و مافوق و سرور بودن:
کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن
که زیب تخت و سزاوار ملک و تاج سری.
حافظ
لغت نامه دهخدا
مانند تاج، لایق تاج، گرانبها، گوهر یا چیزی که در خور تاج پادشاهان باشد
لغت نامه دهخدا
(رِ سَ)
تارک سر: فرق، تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب). مفرق، تار سر که فرق جای موی سر است. (منتهی الارب). قبض،بزرگ شدن سر یا تار سر. (منتهی الارب). قلۀ تار سر مردم. (منتهی الارب). رجوع به تار (مخفف تارک) شود
لغت نامه دهخدا
(زَ پَ)
فرع خراج: و از ولایات وجوه تابقور و چهار پای و آلات و مزدور می آوردند و خلایق را زحمات می رسید و اکثر تلف می شد و کسانی که بر سر آن می بودند اللیله و حبلی می گفتند، (تاریخ غازانی ص 202)
لغت نامه دهخدا
شهر و مرکز واحه ای است در کشور الجزایر که آن واحه 80000 تن سکنه دارد و سکنۀ مرکز آن 10000 تن است و یکی از مراکز تجارت خرما می باشد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تاریک، (از ولف)، سخت تاریک، (شرفنامۀ منیری) :
به منذر چنین گفت بهرام گور
که اکنون که شد روز ما تارتور
ازین تخمه گر نام شاهنشهی
گسسته شود بگسلد فرهی،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2099)،
رجوع به ’تار و تور’ شود، تارتار باشد، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره، ذره ذره، ریزه ریزه، رجوع به تارو تور شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
پادشاه. دارندۀ اورنگ پادشاهی:
چو دیدم کزین حلقۀ هفت جوش
بر آن تخت ور شد جهان تخته پوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تایقور میرزا از امراء و بزرگان دربار شاه اسماعیل صفوی بود که در تاریخ 923 ه، ق، مأمور آوردن امیر سلطان (والی خراسان) بدرگاه گشت، رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 576 شود
لغت نامه دهخدا
بزعم ’دوپنی’ نویسندۀ فرهنگ فرانسه از کلمه ’تمبور’ عربی و اسپانیایی گرفته شده ولی نویسندگان فرهنگهای متأخر فرانسوی آن را از تبیر (تبیرۀ فارسی) دانسته اند و در فرانسه بمعنی طبل آید و آن محفظه ای است استوانه ای که دو طرف آن رابا پوست پوشانند و بر یک طرف از این دو سطح پوشیده از پوست برای ایجاد صداها با دو چوب مخصوص نوازند
لغت نامه دهخدا
شهری است به هند (مدرس)، 60000 تن سکنه دارد و یکی از شهرهای مقدس هندیان است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل ’تانجاور’ شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان لادیز، بخش میرجاوه، شهرستان زاهدان که در 20هزارگزی جنوب میرجاوه و6 هزارگزی جنوب راه فرعی میرجاوه به خاش واقع است و35 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بالدار.
لغت نامه دهخدا
(گوُ)
سر رابیندرانات. شاعر و نویسندۀ هندی که در ششم ماه مه 1861 میلادی مطابق سال 1278 هجری قمری در کلکته از یک خانوادۀ شاهی متولد شد. وی جوانترین فرزند ’ماهاراشی دیون درانات’ و نوۀ شاهزاده ’دوارکانات تاگور’ و خود پیشوای ’براهماساماژ’ و تجددطلب نهضت هند در قرن نوزدهم و بیستم بود. تاگور پس از طی تحصیلات مقدماتی در هندوستان بسال 1877 میلادی برای تحصیل حقوق و قوانین به انگلستان رفت و در آنجا درباره شاعران انگلستان و زبان انگلیسی به تحصیل و مطالعه پرداخت. کتابهایی که خود بزبان بنگالی تصنیف کرده بود، به انگلیسی ترجمه کرد و در اوان جوانی بکار نویسندگی مشغول گردید و پس از مراجعت به هند در سال 1901 میلادی دربلپور، واقع در 93میلی کلکته مدرسه ’شانتی نیکیتان’ (خانه صلح) را تأسیس کرد که یکی از بنگاههای تربیتی شد و در آن از روشهای معمولی پیروی نمی کردند.
تاگور بسال 1913 به دریافت جایزۀ نوبل در ادبیات نایل گشت و 8000 پوند از آن را برای نگهداری و تعمیر مدرسه خویش خرج کرد. در سال 1915 بدریافت عنوان ’نایت هود’ نایل آمد ولی در سال 1919 بصورت اعتراض علیه روشی که در جلوگیری از آشوبهای پنجاب بکار میرفت، استعفا داد و در سالهای بعد هم خواهان استفاده از این عنوان نگشت. تاگور یک وطن خواه و ملت دوست هندی بود و پیش از همه در اصلاح امور اجتماعی روش صلحجویانه را برگزیده بود و بسیاستی که بزندگی قاطبۀ مردم هند ارتباط داشت، علاقه مند بود. وی میخواست جنبش ملی پیش از آزادی سیاسی به یک رفرم اجتماعی توجه داشته باشد. تاگور با آثار فراوانش که از حس زیبایی دوستی جهان و عشق به کودکان و علاقه به بی آلایشی و خداشناسی اشباع شده بود، ترجمان افکار جدی مردم بنگال گشت. مخصوصاً بطلان امتیازات طبقاتی را در اجتماع هند اعلام کرد. وی موسیقی دان و نقاش و شاعر بود و بزبان بنگالی اشعار عارفانه و شورانگیزی سرود. بکشورهای اروپا و ایران و ژاپن و چین و روسیه و امریکا مسافرت کرد. در آوریل 1941 دانشکدۀ اکسفورد درجۀ دکترای افتخاری را به وی اهداء کرد. در آن مراسم خطابه ای درباره ’بحران در تمدن’ ایراد کرد و در آن علل جنگ را با روش عقلی تجزیه و تحلیل کرد و پیشنهادهایی درباره صلح و توافق عمومی بجهانیان کرد. این خطابه که در نوع خود یکی از شاهکارهای نثری تاگور است، بنام ’مذهب بشر’ چاپ و منتشر گردید. وی در هفتم اوت 1941 پس از یک عمل جراحی در کلکته درگذشت. مجموعۀ اشعار اوبنام ’گیتانجلی’ بوسیلۀآندره ژید نویسندۀ مشهور فرانسه ترجمه شد. از جملۀ آثار این دانشمند بزرگ که بزبانهای انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است عبارتند از:
نام کتاب ترجمه
ترجمه
به انگلیسی
به فرانسه
در سال
در سال
باغبان 1914
1921
چیدن میوه 1916
1921
میهن و جهان 1919
1921
فراری -
1924
صد شعر از کبیر 1915
1924
ماه جوان 1913
1924
خاطرات من 1917
1925
آمال ونامۀ پادشاه -
1925
مذهب بشر 1931
1925
موشی -
1926
دورۀ بهار -
1926
ماشین (درام) -
1929
غرق کشتی (داستان) -
1926
نامه هائی به یک
_ (l50k) _
دوست 1928
1931
چیترا 1914
-
پستخانه 1914
-
پرندگان آواره 1916
-
ملیت 1917
-
تربیت طوطی 1918
-
خرزهرۀ قرمز1924
-
گره های بازشده 1925
-
دیگر از آثار این دانشمند بزرگ عبارت است از:
1- چیترلیپی
2- وحدت تخلیقی
3- الوداع ای دوست من
4- مرکز تمدن هندی
5- گورا
6 -مناظر بنگال
7- سنگهای گرسنه
8- شاه و کلبۀ تاریک
9- هدیۀ عاشق
10- شخصیت
11- یادداشتها
12- نمایشنامۀ قربانی و دیگر نمایشنامه ها
13- طریقت (نطق های تاگور در ژاپن)
14- خدمت
15- دو خواهر
16- منظره ای از تاریخ هند
17- سه نمایشنامه
توضیح آنکه کتاب گیتانجلی تاگور موجب اهداء جایزه نوبل به وی گردید. رجوع به دایرهالمعارف بریتانیکا سال 1957 ج 21 ص 753 و لاروس قرن بیستم و وفیات معاصرین بقلم محمّد قزوینی، مجلۀ یادگار سال سوم شمارۀ چهارم و امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1548 و المنجد ذیل کلمه ’طاغور’ و مجموعۀ اشعار دهخدا به اهتمام محمّد معین ص 8 (با تصویر تاگور و مؤلف لغت نامه) و سالنامۀ پارس سال 1312 هجری شمسی ص 70 (مقالۀ فروغی درباره تاگور) و شرح حال تاگور در مقدمۀ کتاب ’چیترا’ ترجمه فتح الله مجتبائی چ کانون انتشارات نیل و کتاب ’رابیندرانات تاگور’ تألیف محیط طباطبائی چ کتاب خانه ترقی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاج بر
تصویر تاج بر
داری تاج با افسر، پادشاه سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد ور
تصویر داد ور
عادل، دادگر، دادرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج سر
تصویر تاج سر
بزرگ، گرامی، سرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال ور
تصویر مال ور
مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابقور
تصویر تابقور
مغولی پیراباج (جرائم مالیاتی فرع خراج) فرع خراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تور
تصویر تار تور
سخت تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیر، آنچه که ضرور است دربایست: ازین خوان پر جیفه روزی ندارم بجز آنکه باشد ازو ناگزورم. (مجدهمگر)
فرهنگ لغت هوشیار
ابزاری در دستگاه بافندگی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
یک سو یک طرف، هم دست و هم کاسه شدن، مستمر، اتا دیم
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش بخاری روی تاقچه، بالای تاقچه
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک شدن به اشخاص، اطراف بدن
فرهنگ گویش مازندرانی